در گذار به تاریخ فلسفه و اندیشه همواره بخشی مخدوش به نظر می رسد که به قول نیچه فیلسوف آلمانی در نابودی آن “حوادث فجیع، کسوف های ناگهانی اذهان آدمیان، دیوانگی های ناشی از خرافات و مسامحه کاری ها، انگشتان فلج و تنبل و حتی کرم ها و دانه های باران“ می تواند دوره ای از فلسفه را چنان در نقاب تاریک فرو برد که حتی نتوان سخنی از آن به میان آورد؛ در هر صورت مراد من از دوران گم شده فلاسفه پیشا سقراطی است..
گم شده هستند چرا که اندیشه...
|
نیتچه: " تو باید طغیانی در درون داشته باشی تا بتوانی در برون، ستاره ی رقصان بیافرینی."
هوش را بگــــــذار وانگه هوش دار
گوش را بر بنــــــد وانگه گوش دار
همچو آن وقتی که خواب اندر روی
تو ز پیش خود بـــه پیش خود شوی
بشنوی از خویش و پنـــــداری فلان
با تو اندر خواب گفتست آن نهـــــان
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیــــق
بلکه گردونی ودریـــــــــــای عمیق
آن توِ زفتت که آن نهصـــــد توست
قلزمست وغرقه گاه صــــــد توست
کودکی است در درون من و تو و در درون همۀ ما، که همان کودک کنکجکاو و خود سر است...
|