امتیاز: ۰.۰ | مجموع آراء: ۰
دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده زهی مبارک و زیبا به فال در دیده به بوی وصل دو دیده خراب و مست شده ست چگونه باشد یا رب وصال در دیده چو دیده بیشه آن شی رمست من باشد چه زهره دارد گرگ و شگال در دیده دو دیده را بگشا نور ذوالجلال ببین ز فر دولت آن خوش خصال در دیده چو چتر و سنجق آن رشک صد سلیمان دید گشاد هدهد جان پر و بال در دیده چو آفتاب جمالش به دیده ها درتافت چه شعله هاست ز نور جلال در دیده چو عقل عقل قنق شد درون خرگه جسم عقول هیچ ندارد مجال در دیده دو دیده مست شد از جان صدر شمس الدین چه باده هاست از او مال مال در دیده
|