آرزویی مرا به دل مانده، کاش می شد ترا لگد بزنم زیر ناف ترا نشان گیرم، یک لگد هم به جای بد بزنم خونم از نسل اژدهای غلوست، وزهمین غالباً به تشویشم نکند بازهم غلو بکنم، عوض صدهزار، صدبزنم پرسش تلخ هیچ لازم نیست، من کجا بوده ام لگدباره؟ که چنین بی لگام می پرسی،می زند؟زد؟نزد؟بزد؟ بزنم کار "ویندوز " فکر من زار است،از من از "چندشد؟" چه می پرسی هرچه برجستگی به جانت هست، نشودتا سبد سبد،بزنم بردهانت اگرکه رحم آرم، رحم کی می کنم به دندانت مثل شوت " پله " جهان آشوب، بزنم،یاعلی مدد! بزنم یک کمی صبر بد نخواهد بود،هردوصدسال صبرخواهم کرد بعدازآن پشت هم حواله کنم، مختصر اینکه تا ابد بزنم هشتم اگست۲۰۰۴،درراه آلمان دنمارک
تا کنون دیدگاهی بر این سروده نوشته نشده است. برای نوشتن دیدگاه از فورم پایین استفاده نمایید.