امتیاز: ۰.۰ | مجموع آراء: ۰
شنا كن مسیر رودی را كه از چشم های كوه شروع شد
دیگر در هیچ متنی « بابا آب نمی دهد »
« عباس! »
بوتۀ گندم را با قدت اندازه نگیر
مبادا از حالا حافظه ات
مور و ملخ بزند
به تنهایی ام اندازۀ تمام تكیه خانه ها واویلا دارم
گریه هایت را بگذار من بكنم
دكمۀ كوچك من!
زیاد به زنده گی نچسپ
با چاقو می كَند ات
در كنار درختی از تو عكس می گیرم
در كنار تو از درختی عكس می گیرم
كه همیشه درخت است
و تو...
می توانی پاشیده شوی
مثل فعلی كه در دهان نمی دانمی بند مانده است
از حالا وحشت را مثل مشق شب
تمرین كن
تا بتوانی این سطرهای مزخرف را یك روز
فقط به نفع خودت تغییر بدهی
آفرین!
آفرین!
آفرین!
آخ!
نه!
نه!
نه!
|