امتیاز: ۴.۰ | مجموع آراء: ۱
نشستن پیش چشمان تو از بس سوختن دارد
در آغوشت فتادن خواهش بی پیرهن دارد
گذشتم یک شبی از رهگذار دلبری هایت
بسی گلخوشه ی سنجد، بسی سرو وسمن دارد
به گوشم از خروش بلبل آواره میآیی
که سوی میهنم بال دلم را پر زدن دارد
شِگفتی می کشم گر از نگاه پر ز ترفندت
گهی گلگشت، گاهی آبی باور شکن دارد
دلم در بستر گل های تر دارد ترا در بر
که آغوشم بهار عاشقان گلبدن دارد
نمیدانم ز اورنگ کدام افسانه می آیی؟
که دیدار تو یک شهنامه « فردوسی» سخن دارد
11- بهمن- 1388
|