امتیاز: ۵.۰ | مجموع آراء: ۳
هرچه کردم هیچ شد، چون خاطرت با ما نبود
چشم مستت، نشه اش در بوتلِ ودکا نبود
پیش تو و من بماند هرچه کردم: زنده گی
حرف مفت مولوی از عالم بالا نبود
سر به گورستان متروکی زدم، در نیمه شب
جز غباری، روی سنگ قبر آد مها نبود
دست را بالای ابرو سایبانک ساختیم
آه! این اندوه آدم، آخرش پیدا نبود
در کتابی خوانده بودم، روزگاری، در قدیم
خاطراتی را که از یک مردک دیوانه بود
ترس ما از مردن و روز حسابی، هیچ نیست
کاش میمردیم و عقل کاذبی ما را نبود
|