امتیاز: ۰.۰ | مجموع آراء: ۰
جزیره ام، جزیره ام! اسیر آب های تلخ
گهی به چنگ موج ها، گهی حباب های تلخ
جزیره یی که بیکسی، به آتشم کشیده است
غروب سرد خالی ام، میان قاب های تلخ
درخت توت ِ زخمی ام، در این جزیره ی تبر
که ناله می کند مرا؟ به جز رباب های تلخ
مرا به دار می زند، سکوت من، سقوط من
و ازدحام سایه ها،چنان طناب های تلخ
چرا حوای خسته را، خودم به سنگ می زنم؟
نگفته هیچ عاشقی، به جز کتاب های تلخ
چقدر مانده تا سحر؟ چرا؟ چقدر انتظار؟
فقط سوال کهنه یی، فقط جواب های تلخ!
...
به گام خویش بسته ام دو اسپ سرکشی ز عشق
حقیقت ام که میروم ز شهر خواب های تلخ
|